زمستان

ساخت وبلاگ

روزها جوری میگذره که انگار اصلا نیومده و نرفته ساعتها و زمان اونقدر سرعت گرفته که دیگه به گردش هم نمیرسیم روزگار معلوم نیست چه نقشه ای برامون داره کاش میشد دستش و بخونیم ولی نمیشه همیشه همینطوریه فکر میکنیم خیلی چیزا میدونیم اما در واقع هیچی نمیدونیم فکر میکنیم دوستمون دارن بعد اونقدر سرد باهامون برخورد میکنن میفهمیم اشتباه فکر میکردیم رو حساب دوستی جونمونم پیشکش میکنیم بعد میبینیم دوستای عزیزتر از ما هست به همکارمون تا میتونیم کمک میکنیم بعد میبینیم حرفمون و پشت سرمون به این و اون میگن فکرمیکنیم باید برای خانواده امون همه جوره مایه بذاریم چون خانواده امونه بعد میبینیم میگن وظیفه اته نمیدونم  واقعا نمیدونم دنیا داره به کجا میره و قراره چه اتفاقی بیفته حس میکنم خیلی خسته ام خیلی .این آب و هوای بد هم مزید بر علت شده و مریض احوالی هم که دیگه دردسر مجدد.دوست دارم زودتر بهار بیاد باز عید و هفت سین باز چهارشنبه سوری و ترقه و آتیش بازی و خنده های شاد حتی اگه شده برای مدت کوتاه....

دهه پنجاهی ها رو عشقه...
ما را در سایت دهه پنجاهی ها رو عشقه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : malihe57 بازدید : 230 تاريخ : چهارشنبه 28 تير 1396 ساعت: 2:00